رواندرمانی واقعاً تأثیری دارد؟ چطور مؤثر واقع میشود؟ آیا کسی واقعاً از این راه تغییر میکند؟ در حوزه علم اعصاب در سالهای اخیر یافتههایی درباره مغز انسان بهدستآمده که نشان میدهد این اندام چطور رشد میکند، چطور کار میکند و چگونه تغییر میکند. انعطافپذیری مغز به این معنا است که مغز یک اندام خشک و بیانعطاف نیست، بلکه منعطف است و در طول زندگی ساختار و کارکرد آن تغییر میکند. این تغییرات از طریق تجربههای زندگی ما اتفاق میافتد. ما بهوسیله شیوهای که به محیط خودمان واکنش نشان میدهیم فعالانه مغز خود را تغییر میدهیم.
سیستم مغز از میلیونها عصب تشکیلشده و میان اعصاب ممکن است ارتباطهای بسیار زیادی برقرار شود. معماری مغز شما بیان ملموس تاریخچه زندگی شما و نقطه اوج یکعمر یادگیری است. تجربههای زندگی ارتباط عصبی را تعیین میکند و شبکهای عصبی به وجود میآورد که برخی اوقات منجر به انعطافناپذیری روانشناختی نظیر افسردگی و اضطراب میشود.
رواندرمانی درواقع آزمایشگاهی برای تدوین، شکلدهی دوباره و تقویت ارتباطهای جدید عصبی است که انعطافپذیری روانشناختی را ارتقا میدهد و به رضایت از زندگی میافزاید. ساختاردهی و تقویت شبکههای عصبی مغز همیشه شامل مقداری استرس است. به ورزش در باشگاه بدنسازی فکر کنید. برای ساختن عضلات نیاز داریم که به عضلات خود فشار بیاوریم تا رشد کنند؛ یا به یادگیری ریاضی فکر کنید. بایستی با مسائل ریاضی کشتی بگیریم تا بتوانیم قوانین ریاضی را خوب یاد بگیریم. رواندرمانی هم مثل آنها است. اگر مقدار خاصی از استرس برای فشار به عضلات عصبی وجود نداشته نباشد رشد روانشناختی احتمال کمتری خواهد داشت. خیلی مهم است که در آغاز درمان به مراجع گفته شود که رواندرمانی ممکن است دشوار شود و البته اگر اینطور شود اتفاق خوبی افتاده است.
هدف رواندرمانی از دیدگاه علوم اعصاب ارتقا و یکپارچگی شبکههای عصبی بهمنظور افزایش انعطافپذیری روانشناختی و رضایت از زندگی است. رواندرمانی از چهار طریق رشد و یکپارچگی عصبی را افزایش میدهد:
1. برقراری یک رابطه قابلاعتماد و صادقانه بین رواندرمانگر و مراجع
2. واردکردن میزان کم تا متوسطی از استرس
3. فعال ساختن شناخت و هیجان
4. برساختن مشارکتی روایتهایی تازه از زندگی مراجع
خوب همه اینها یعنی چه؟ فکر کنید که مثلاً مراجعی میخواهد با اضطرابش خوب کنار بیاید و اضطراب یک شبکه عصبی نا منعطف است و خصیصهاش واکنش دهی افراطی به تجربههای گوناگون و مخالفت با آنها است. رواندرمانگر از طریق همسویی آگاهانه با مراجع در او حس امنیت و اعتماد به وجود میآورد. همدلی و پذیرشی که رواندرمانگر از خود نشان میدهد محیطی ایجاد میکند که در آن مراجع میتواند یاد بگیرد که با انعطاف بیشتری میتواند با یک انسان دیگر ارتباط برقرار کند. مراجع خطر میکند و یاد میگیرد که بدون ترس از طرد و رها شدن گارد دفاعی خود را رها کند و آسیبپذیر شود. مراجع برای به چالش کشیدن انعطافناپذیری شبکههای از طریق خطر کردن و به دست آوردن دیدگاهی نو به افکار و احساساتش و انتخاب رفتارهای جدید احتیاج به زمان دارد. او تشویق میشود تا پیشروی کند و فضایی برای اضطراب در زندگی خود در نظر بگیرد. از این طریق او یاد میگیرد تا واکنش دهی خود را تعدیل بکند و با گشودگی و پذیرش نسبت به اضطراب واکنش نشان دهد. او انواع مختلف مهارتهای توجهآگاهی (mindfulness) را یاد میگیرد تا در زمان حال زندگی کند و از الگوهای خشک فکر که او را درگیر گذشته و آینده میکردند رها بشود. او تشویق خواهد شد تا ارزشهایش را بهتر بشناسد و هوش هیجانی بیشتری را در خود رشد بدهد تا بتواند در افکار و احساساتش کاوش کند و آنها را به زبان بیاورد. از طریق این فرایند او متوجه میشود که دیگر قربانی خطرات درونی یا ترش نیست. این بافتار جدید به شکل سازه جدید از شبکههای عصبی نمایان میشود. به این شکل مراجع خود این سازه را میسازد و مغز خود را از طریق شرکت در فرایند یک رواندرمانی خوب تغییر میدهد.
منبع:
http://www.goodtherapy.org/blog/qrt/therapy-affect-brain
عصبی ,زندگی ,مغز ,طریق ,مراجع ,میکند ,از طریق ,کند و ,خود را ,شبکههای عصبی ,از زندگی
درباره این سایت